دستخط آشنا

سلام عرض میکنم یه همه ملت ایران

ای کاش صدای رادیوی اهواز رو امروز میشنیدید.امروز از همه روزها برنامه شادتر بود.جالبه بدونید مجری محترم برنامه میگفت درست هوا یکم گرد و غباره ولی شاد باشید!!! و بخندید!!!.مثل اینکه خبر ندارند که چه چیزی به خورد مردم شریف خوزستان میره.یه گلایه شدید از همه مسولینی که می توانند کاری انجام بدهند و تا الآن انجام نداده اند دارم...

 چند سالی است که ما مردم خوزستان با همه مشکلات و معضلات ساخته ایم.سرچشمه تمام ذخایر و سرمایه این مملکت از استان زرخیز خوزستان است.سدهای عظیم.نیروگاههای برق.صنعت نیشکر و .....چند درصد از اعتبارات و  درآمد صنایعی که مال خوزستان است به خوزستان اختصاص داده اید؟؟ما بدنبال هیچ نیستیم.فقط می خواهیم از یک هوای پاک بهره مند شویم.هوایی می خواهیم که لااقل فقط بتوانیم در آن نفس بکشیم.راستی بد نیست از دانشگاه علوم پزشکی اهواز و بهداشت اهواز که این چند روز با خدمات بیکران مردم رو شرمنده کردند تشکر کنم!!!!!!!

مردم خوزستان عزیز،دلاوران جنوب کشور،غیور مردان وشیر زنان عرصه های مختلف،درود بر شما که همیشه و در همه جا ثابت می کنید که قانع هستید و همیشه به کمترین بسنده میکنید.مسئولین محترمی که دستی در این امر مهم دارند بدانند ما حتی از هوای پاک هم گذشتیم و هیچ نگفتیم و نخواهیم گفت...ایران عزیز دوستت داریم.


سلام

یه روز جدید و یه هفته جدید و یه ماه جدید و یه ساعت جدید شروع شد.امروز!شنبه رو می گم همه چی جدیده.حال و احوال منم یه جورای خاصی هستش.امروز یه احساس جدید دارم یه احساس خاص.ربیع الاول آمده ماهی که پیامبر اکرم (ص) فرمودند به همه مژده این ماه رو بدین.این چیزی که امروز می خوام در موردش حرف بزنم یکمی واسه همه ما سخته!ناراحت نشید ها جدی می گم نمی خوایم باش براحتی کنار بیایم.هر چیزی یه روزی به پایان می رسه و یه عمری داره.تو عالم خلقت همه چیز یه عمری داره.میخوام امروز از مرگ حرف بزنم.تا حالا شده یه شب خوابتون نبره و به مرگ فکر کنید؟شده یه روز اول صبحتون رو با فکر به مرگ شروع کنید؟سخته می دونم ولی حقه.یه روزی پیمانه همه ما پر می شه و یه روزی باید این دنیا را با همه زیبائی هاش ترک کنیم و به دیار باقی سفر کنیم.

همه روزه تو شهرمون به در و دیوار اطلاعیه ها و پلاکاردهای زیادی رو می بینیم که موضوع مرگ را به خودشان اختصاص داده اند.یه وقت می بینیم از همسایه ها و نزدیکان هستش.من تو زندگی ام شاهد برخی اتفاقات ناگوار بودم که بعضی وقت ها فکر به اون اتفاقات آزارم می ده.بگذریم قسمت بوده ما هم اینجوری زندگی کنیم.امروز دلم خیلی پُر هستش یعنی از دیروز اینجوری شدم.عصرهای جمعه همیشه واسم دلگیر هستش...

یه جایی سر یه مزار عزیزی اینجور نوشتن

سر راهت نشینم خسته خسته           گل ریحون بچینم دسته دسته

گل ریحون چنین بویی نداره                 دل من طاقت دوری نداره

ببخشید قصد نداشتم با این حرفام خاطر شما خواننده محترم رو مکدر کنم ولی این وبلاگ رو درست کردم فقط واسه حرفای دلم.خوبه انسان به همه چیز فکر کنه.اول کلامم گفتم همه چیز یه عمری داره و یه روزی به پایان می رسه.انسان ها فرق می کنن!وقتی مرگشون فرا می رسه تازه همه چیز شروع می شه.همه چیز جدید میشه و یه زندگی جدیدی رو باید شروع کنن.التماس دعا


سلام عرض می کنم

تا حالا چند بار شروع کردم یه وبلاگ درست کردم و توی اون بعضاً مطالبی رو هم عنوان کردم.ولی هر بار مشغله های کاری به من اجازه نداد تا بتوانم مطالب جدید و به روزی رو توی وبلاگم بگذارم.می خوام دوباره شروع کنم.دوباره بنویسم.وبلاگی که در پیش روی شماست دارای مطالب مختلف و روزمره ای هستش که هر روز ممکنه ذهن ما رو به خودش مشغول کنه.می نویسم و امیدوارم چیزهایی که به ذهنم می رسه و توی وبلاگم می گذارم مفید واقع باشه.نوشتن رو دوست دارم ولی نوشتنی که ازش انتقاد بشه.می خوام حرفهای دلمو تو این وبلاگ بنویسم.حرفایی رو که شاید نشه آنها را با زبان بیان کرد.

یه چند سالی است که افتخار دارم در خدمت جامعه دانشگاهی باشم.اومدن من توی این کار شاید بشه گفت اتفاقی بود.کارمند دانشگاه شهید چمران اهوازم.واسه خودمم عجیبه که چطور شد سر از دانشگاه درآوردم.یه روزی هر موقع از کنار این دانشگاه رد می شدم با خودم می گفتم چقدر این دانشگاه بزرگه.فکر نمی کردم سرنوشت منو به این وادی بکشونه.همش فکر می کردم کارمند شرکت نفت می شم.می دونید چرا؟آخه پدر من کارمند شرکت نفت هستش...بطور خلاصه بگم خانواده ما به نوعی همه شرکت نفتی هستند و یا جایی کار می کنند که یه جورایی وابسته به شرکت نفته مثل لوله سازی و ملی حفاری و ...

روز اولی که اومدم سرکار هیچوقت یادم نمی ره.تا شب ساعت 10 سرکار بودم.همه خانواده منتظر بودن من برم خونه.متعجب بودن که چرا انقدر دیر اومدم.

اگر منتظرم بمونید دوباره می نویسم نظر بدین ممنون می شم


قطرات باران حقیقت زندگی و طراوت را به طبیعت به ارمغان می آورند.با بارش باران زمین دلشکسته تسکین،و روح و جانی دوباره می یابد.چگونه است انسان!!اشرف مخلوقات!!چه چیز آلام دل شکسته انسان می شود و او را تسکین می دهد؟قطرات باران؟سکوت؟