دستخط آشنا

 

یک سلام خاص به همه دوستان والبته آخرین سلام در ماه مبارک رمضان.امیدوارم همه از برکات و معنویات این ماه عزیز استفاده کرده باشیم.کم کم خودمون را آماده می کنیم برای وداع با ماه مبارک رمضان...

وقتی ماه رمضان شروع میشه بغض سنگینی گلوم رو می گیره..البته این بغض از خوشحالیه و باید بگم توفیقی هست که خدا امسال به من و همه کسانی که عمرشان به دنیا باقی بوده است عطا فرموده.از طرفی هم وقتی به آخر این ماه عزیز می رسیم باز بغض عجیبی بر گلویم می شینه...اینبار بغض،بغض خوشحالی نیست،بلکه بغض وداعه،خداحافظیه....خداحافظی با ماهی که در آن سعی کردیم کمتر گناه کنیم ویا اصلاً گناه نکنیم.

خداحافظی که ممکن آخرین خداحافظی ما در این دنیا رقم بخوره.ممکنه سال آینده توفیق نداشته باشیم فضائل این ماه را درک کنیم و توی عالم دیگه ای باشیم.

بغض سومم هنگام خواندن نماز عید فطر یکی از زیباترین اعیاد مسلمین هستش...این بغضم از خوشحالیه.خوشحالم مردم کشورم را می بینم همه یکپارچه و یکصدا و منظم و با لباسهایی آراسته و خوشبو دستهاشون رو به سمت ذات کبریایی بلند می کنند و این ندای الهی را سر می دهند:

اللّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمةِ وَ أهْلَ الجُودِ وَالجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ العَفْو وَالرَّحْمَةِ وَ أَهْلَ التَقّوى وَالمَغْفِرَة، أَسْئَلُکَ بَحَقِّ هذَا الْیوَمِ الّذی جَعَلْتَهُ لِلمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمّدٍ صَلّى اللهُ عَلیْه وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاَ وَ کِرامتاً وَ مَزیداً، أَن تُصَلّی عَلى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلنی فی کُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ أَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آل مُحَمَّدٍ، صَلَواتُکَ عَلَیُهِ وَ عَلَیْهِمْ، اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِکَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصوُنَ (الصّالِحُونَ ) .

دراین لحظات خاص ما را از دعای خیر خود فراموش نکنید.

  عید سعید فطر بر همه مسلمین جهان فرخنده باد.

 

 


سلام

به واسطه اینکه امروز جمعه هست و امروز فرصت مناسبی پیدا کردم تا وبلاگم را به روز کنم،درد دلی با مولایم صاحب العصر و زمان را نوشته ام..امیدوارم که مفید واقع شود و حداقل کاری که از دستم برمی آید برای مولام کرده باشم.از نظرات همه خوانندگان وبلاگم تشکر می کنم.از دوستان عزیزم در مجله پارسی نامه که دل نوشته قبلی من را در پارسی نامه لینک کردندهم تشکر می کنم.لطفاً زیر متن قبلی نظر بگذارید

 

باز هم جمعه ای دیگر از زندگی ما رقم می خورد...هفته ای دیگر از عمر ما می گذرد و هفته ای بر هفته های انتظار ما اضافه می شود...

آقای من چگونه می توان هفته ای را بی تو گذراند...

مولای من... زبانم قاصر است از توصیف زیبای وجود شما ...نمی دانم چه کلماتی و چه جملاتی در وصف حضور و وجود شما بیان کنم...

گاهی اوقات آنقدر دلم می گیرد که که گویی همه غم دنیا مرا احاطه کرده است....این جمله را تکرار می کنم...الا بذکر الله تطمئن القلوب....و ذکر حضرت باریتعالی بر لبانم جاری می شود...آرام می شوم...ولی دوست دارم در کنار شما باشم...

مولای من......

 بیا تا به جهانی آرامش بخشی

بیا که دل فقرا را شاد کنی

بیا که دست دردمندان را به گرمی بفشاری

بیا  که ظلم و جور را ریشه کن کنی

بیا که ما را از عطر حضورت سرمست کنی

بیا که خزان دل ما را بهاری کنی

بیا که به انتظار همه دل شکستگانت پایان دهی...

بیا که به زندگی ما امید دوباره برای زیستن بدهی..

بیا که انتقام خون های به ناحق ریخته شده را بگیری

بیا آقای من...بیا مولای من

کاش عمرم به این دنیای فانی باقی باشد و حضور زیبای شما را درک کنم...

کاش روزی که می آیی باشم و شما را فریاد بزنم

کاش میشد الان شما را فریاد بزنم

کاش می شد...

برای  دیدن تو غم و انتظار می کشم

 برای رسیدن تو درد فراق می کشم

دلی که در آن از مهر تو سرشار است

فدای عشق می کنم و تا فرات می کشم

به شستشوی وجودم در فرات مشغولم

به یاد تو از عمق وجودم آه می کشم

آه می کشم....آه می کشم...آه می کشم

  


انتظار...انتظار...انتظار...

آقای من هر روز با خود این کلمه را تکرار می کنم و می خوانم شما را....به امید روزی که مرا بخوانی...

گرچه می دانم آنقدر لیاقت ندارم.مولای من...نام تو را که می شنوم ناخودآگاه بغض سنگینی گلویم را احاطه می کند..می خواهم گریه کنم اما....

آقاجان اشکهایم هم انتظار تو را می کشند. 


ماه رمضان

به سلام رمضان پر شده ام باز به بامی

ماه نو ! ماه نو! از ماست درودی و سلامی

ماه نو! ماه نو! امسال به پیمانه چه داری؟

پیش از این از رمضانم نه می یی مانده نه جامی

ماه نو! ماه نو! امشب چه شب واقعه جوشی ست

چه شب واقعه جوشی! چه شب آینه فامی!

ماه نو! ماه نو! امسال مرا نور بیاموز

تو که در مهر امامی - تو که در سوز تمامی

ماه نو! در پی تفسیر نویی از رمضانم

روزه آن نیست که صبحی برسانیم به شامی

رمضان آمد و در سفره افطار و سحر نیست

نه تو را نان حلالی - نه مرا آب حرامی

در سلام رمضان کاش یکی آینه باشیم

آه - آیینه در آیینه - عجب حسن ختامی!


سلام دوستان عزیز

خیلی دوست دارم وبلاگم را زود به زود به روز نمایم ولی مشغله های کاری به من این اجازه را نمیدهد.مطلبی  که در مورد آن می خواهم بنویسم استفاده از فکر می باشد.اکثر ما آدم ها قبل از اینکه کاری را انجام بدهیم در موردش فکر نمی کنیم.اکثر ما آدمها اول کاری را انجام می دهیم،نتیجه کار را می بینیم و بعد تازه یادمان می آید که ای بابا اینجای کار را اشتباه کردیم و بعد از اتمام آن کار تازه میخواهیم فکر کنیم.قطعاً با این گونه مسائل در زندگی روزمره زیاد برخورد کرده اید.گاهی مواقع هم ممکن است آن کار بدون فکر نتیجه بدی هم نداشته باشد ولی فقط یکبار کافی است در مورد انجام کاری که درباره آن فکر نکرده ایم و درست تصمیم نگرفته ایم به یک نتیجه منفی برخورد کنیم.آن موقع است که دیگر پشیمانی سودی ندارد.خیلی دوست دارم از کنار حاشیه های روزمره بگذرم ولی چه کار  کنم که نمی شود....من بگذرم....شما بگذرید نمی شود...بالاخره باید یکی باشد و  آهی از اعماق وجودش بکشد شاید کسی کمی فکر کند!!!قبل از اینکه کاری انجام شود...

امام صادق (ع) می فرمایند:یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح،از هزار سال عبادت بهتر است.

نام متبرک حضرت علی بن مهزیار باید به گوش همه آشنا باشد.در موردش هیچ مطلبی نمی نویسم.دوست دارم خودتان در سایتهای خبری ببینید و بخوانید و قطعاً می دانم تأسف می خورید.ببینید بعد بیایید نظر بدهید.درد دل همه شما را در مورد این مطلب خواهم دید.یا حق

 

حرم مطهر علی بن مهزیار اهوازی

البته عکس فوق قبل از تخریب می باشد


سلام دوستان

خیلی وقته که به وبلاگم سر نزدم.مشکلاتی واسم پیش آمد که مختصراً توی وبلاگم شرح میدم

یکشنبه شبی بود که بعد از اتمام کارهام به سمت منزل حرکت کردم.خیلی خسته بودم،بعد از خوردن شام و کمی استراحت تصمیم گرفتم بخوابم به امید اینکه یک روز از روزهای زیبای خداوند رو فردا صبح آغاز کنم.خیلی آشفته بودم هر کاری کردم تا خود صبح خوابم نبرد.یه جورایی دلم آشوب بود که علتش رو خودم هم نمی دونستم.بعد از  اینکه صدای دلنشین اذان صبح رو شنیدم پا شدم و نماز صبحم رو خوندم.دراز کشیدم گفتم شاید خوابم ببره دیدم که اصلاً خواب  قرار نیست به  چشم من بیاد.خیلی خسته و داغون بودم و تمام بدنم درد می کرد.ساعت نزدیک به هشت صبح بود که پاشدم تا یک روز جدید رو توی زندگیم رقم بزنم.آماده شدم و هنوز کتم توی دستم بود که موبایلم شروع کرد به زنگ خوردن.تعجب کردم با خودم گفتم کی می تونه باشه اول صبح....پدرم بود،جواب دادم..باصدایی لرزون از من پرسید کجایی؟من هم جواب دادم دارم میرم سر کار که پدرم گفت نرو بیا خونه بابابزرگ....مادربزرگ به رحمت خدا رفته.نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم..شکه شدم.خودم رو به خونه بابابزرگم رسوندم.دیدم مادرجون روی دست راستش خوابیده،انقدر راحت که دوست نداشت هیچ وقت دیگه بیدار شه.اولین جمله ای که از پدربزرگم شندیم این بود تو بغلم می گفت بابا خودم تنها چه کنم...کمرم شکست از این یک جمله پدربزرگم....خدایش بیامرزد.

از دوران کودکی خیلی علاقه داشتم کار کنم.هم درسم رو میخوندم هم شاگرد پدربزرگم بودم.سیزده سال از عمر من پیش پدربزرگ و مادربزرگم گذشت.تا همین الان هیچی واسم کم نزاشتن..واقعاً دوسنشون دارم.همیشه یادش را گرامی میدارم.برای شادی روح شهدا،صلحا و گذشتگان من که این مطلب رو نوشتم و شمایی که خواندید صلواتی مرحمت بفرمائید.


 

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزری

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی که از بلبل غزل گفتن بیاموزی

 باسلام وعرض ارادت

بهار با همه زیبایی هایش دگر بار می رسد و نسیم خوش نوروز را به ارمغان می آورد.ترنم قطرات باران در چند روز گذشته نوید بهاری سرشار از خیر و برکت را می دهد و دسته گلهایی از عشق و محبت و دوستی را زینت بخش سفره هفت سین نوروز می نماید. با آمدن بهار زمین دل شکسته روح و جانی دوباره مییابد و خرمی و سرسبزی طبیعت بیانگر این اتفاق مهم در عالم هستی است. سال 1389 را با تمام خوبی‌ها و بدیها، شادی‌ها و غم‌ها پشت سرگذاشتیم و همه با هم برای سربلندی ایران عزیز تلاش نمودیم. امیدوارم سال جدید سالی سرشار ازخیر ، برکت و رحمت ، همراه باسعادت برای همه ملت عزیز ایران باشد.

 

و من الله التوفیق

سید ابراهیم آل رضا