سلامی به تازگی و طراوت و زیبایی بهار
امروز تقویم روی میزم را به نظاره نشستم و برگ برگ لحظه های تلخ و شیرین زندگی ام را ورق زدم.انگار همین دیروز بود لحظات تحویل سال 90 و شیرینی های به خصوص آن روز و آن ساعات.انگار همین دیشب بود که برای خرید ماهی قرمز ساعت ها آکواریوم شیشه ای فروشنده های بازار را نگاه میکردم تا ماهی قرمز مورد علاقه ام را پیدا کنم.همین دیروز بود دستان پر مهر مادربزرگم را در میان دستانم احساس می کردم،چشمانم را بستم وقتی گشودم دیگر دستی در دستم نبود.یک ماه از سال نگذشته بود که خانواده ما را تنها گذاشت و دیار باقی را برای سفر انتخاب کرد،روزگار روح و جسم و جان مرا آزرده است و تلخی فراقش هنوز قلب پراحساسم را آزار می دهد اما با ذکر الا بذکرلله تطمئن القلوب آرامش می گیرم.
سال 90 سالی بود که همواره حقم پایمال شد،سالی بود که در کلیه امور سکوت را سرلوحه قرار دادم و صبر و بردباری پیشه کردم.دوستانی داشتم که واقعیت دوستی، مهر و محبت را با تمام وجود در آنها احساس می کردم و بود و نبودشان به من دلگرمی می داد.در دنیای واقعی ام هم اندک دوستانی داشتم که وجودشان مایه آزردن خاطرم بود اما آنها را تحمل کردم،گاهی اوقات هم درد نوشته هایم را با دوستان مجازی ام به اشتراک می گذاشتم و آنها با من همدرد می شدند که اگر نظرات فاخرشان نبودحضور من در وبلاگم معنی نداشت.امروز 28 اسفند است و من یکسال و یکماه و بیست و یکروز را با شما دوستان مجازی سپری نمودم و همواره از وجود ارزشمندتان بهره مند شدم.
برای انتهای سال 90 زیاد نوشته بودم اما به خاطر اینکه همه دوستان بتوانند بخوانند مجبور شدم مطلب را خلاصه نمایم تا وقتی از کسی ضایع نگردد.پیشاپیش سال 1391 را به همه دوستان واقعی و مجازی ام تبریک می گویم،امیدوارم سال جدید سالی سرشار از خیر،برکت و رحمت همراه با سعادت و سربلندی برای همه دوستان باشد و بهترین و شادترین لحظات را در کنار خانواده سپری نمائید.در آخر شعر بسیار زیبا از مجموعه ابر و کوچه استاد فریدون مشیری به همه دوستان تقدیم می کنم ، امید است مفید واقع شود.
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک/ شاخههای شسته، باران خورده، پاک/ آسمان آبی و ابر سپید/ برگهای سبز بید/ عطر نرگس، رقص باد/ نغمه شوق پرستوهای شاد/ خلوت گرم کبوترهای مست/ نرم نرمک می رسد اینک بهار/خوش به حال روزگار/ خوش بهحالِ چشمهها و دشتها/خوش بهحالِ دانهها وسبزهها/خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز/خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز/خوش بهحالِ جام لبریز از شراب/خوش بهحالِ آفتاب/ای دلِ من گرچه در این روزگار/جامه رنگین نمیپوشی به کام/باده رنگین نمیبینی به جام/نُقل و سبزه در میان سفره نیست/جامت از آن می که میباید تُهیست/ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم/ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب/ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار/گر نکوبی شیشه غم را به سنگ/هفترنگش میشود هفتاد رنگ