سلام ...
چند سالی است پروژه قطار شهری یا همان مترو در شهر ما خودنمایی می کند.از این رو تصمیم گرفتم طنزنامه ای بنویسم شاید کمی دلمان به این طنزنامه خوش شود و لااقل کمی بخندیم تا فشار مشکلات را کمتر متوجه شویم.
سلام آقای کیسون
یادت هست چند وقت پیش آمدی و گفتی با پیشرفت علم و تکنولوژی باید برای شهرتان فکری بکنید تا از چرخه گردون علم که روز به روز در حال پیشرفت است عقب نمانیم؟پیشنهاد راه اندازی قطاری را دادی که نامش شهری است و به آن مترو می گویند.اسم مترو را که گفتی کلی خندیدی،آن موقع که می خندیدی احساس کردم که قرار است همه ما را سرکار بگذاری.یک لحظه یاد شبهای برره افتادم آنها هم قرار بود زمانی قطار از شهرشان عبور کند.باید بگویم که ما حرف جدی تو را که با خنده می گفتی فقط یک شوخی تلقی کردیم و آن شوخی جدی تو این سرنوشت شوم را برایمان رقم زد.در شهرمان چرخی زدی و گفتی از کجا شروع کنم،چشمت به چهار شیر غران افتاد که زمانی خودنمایی می کردند برای خودشان اما حالا به چند شیر پیر فرتوت تبدیل شده اند و دیگر نظر هیچ بیننده ای را جلب نمی کنند.چه کردی با آن چهار شیر که اینگونه سکوت کرده اند و هیچ کس نمی داند دلیل این سکوت مبهمشان چیست.
بدون اینکه از کسی اجازه بگیری تمام شهر را در هم کوبیدی،یادت هست می گفتی در قسمت دروازه اشیای قیمتی پیدا کردی؟راستی چه شدند آن اشیاء؟به چه سرنوشتی دچارشان کردی و به کدام موزه انتقالشان دادی؟یادم نرفته است که مدتی این خبر تیتر اول روزنامه ها بود.چقدر پول داری کیسون جان که این همه کولاک به پا می کنی؟این همه بی نظمی به وجود آوردی شهرمان را خراب کردی .مردم شهر ما از دست تو شاکی هستند.در اکثر مواقع می شنوم که می گویند ما قطار شهری نمی خواهیم.خیابان نادری که یکی از شلوغ ترین خیابانهای مرکز شهر به شمار می آمد هم از دست تو در امان نماند.رحم و مروتت کجاست آخر ای چینی به قدرت رسیده البته گاهی اوقات کره ای هم می شوی از ترس اینکه ما تو را نشکنیم!کیسون جان شهرداری ما داشت در مورد خیابان نادری فکر می کرد،ایده می داد و طرح می ریخت.کلی طول کشید تا کمی به خیابان نادری سر و سامان داد، خواستند سقف برایش بزنند تا مردم آفتاب نخورند و کمتر از کرم های ضد آفتاب استفاده کنند، همه را بر هم زدی و از همه موقعیت ها خوب استفاده کردی،البته در زمانی که شهرداری در شهر وجود نداشت خیلی خوب توانستی گلیم خودت را از آب بیرون بکشی.
حتماً الان نشسته ای و داری به رودخانه کارون فکر می کنی و برای آن طرح ریزی می کنی تا ببینی چگونه آن را کاملاً خشک و از فضای وسیع آن برای پروژه ات استفاده کنی.کیسون جان اگر بخواهی این کار را بکنی دیگر نمی توانم بنشینم و بیبنم هر کاری که دوست داری می کنی و این بار هر کس کوتاه بیاید من کوتاه نمی آیم.راستی هیچ وقت نگفتی این پروژه ات چند سال طول می کشد و این همیشه برای من سؤال بوده است واقعاً چرا پنهان می کنی؟البته گفته ای اما بعید می دانم چون تو نقشه های زیادی در سر داری.حقیقت امر این است که دیگر از وجودت خسته شده ایم و به کمی نظم و آرامش و آسایش احتیاج داریم.شهر ما برره نیست آقای کیسون دست از سرش بردار .
لینک این مطلب در پایگاه خبری شوشان