سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دستخط آشنا

سلام عرض می کنم خدمت همه دوستانم که با ارائه نظرات سازندشون توی وبلاگم دلگرمی خاصی به من می دهند.یک روزی سر کلاس استادی نشسته بودیم و ایشان در مورد خودشناسی و خداشناسی برای ما صحبت می کردند.خوابی دیده بودند که برای ما تعریف کردند...می گفتند خواب دیدند که شهید شدند و دارند ایشان را تشییع می کنند.به نوعی می خواستند بگن که هر کسی لیاقت شهادت رو نداره.می گفتند از بالای تابوتی که ایشان را حمل می کردند داد و فریاد می زدند و می گفتند که من زنده هستم و خیلی هم ترسیده بودند.

دیشب حالم اصلاً خوب نبود.خوابم نمی برد...ولی به سختی خواب رفتم.توی خوابم هم حالم آشفته بود.روحم به همه جا می رفت،انگار توی خوابم دنبال چیزی یا کسی می گشتم.خیلی مضطرب بودم و خیلی هم ترسیده بودم...این طور توی خوابم احساس می کردم.بالاخره بعد از گذراندن مراحل مختلف خواب که فقط قسمت آخرش به یادم هست،رسیدم یک جایی که خیلی شلوغ بود.کسی رو نمی گذاشتند جلو بره.نمی دونم چطور شد من رفتم جلو.دیدم یک نفر با لباس سربازی(خاکی رنگ) با سر و صورتی خونی روی زمین افتاده و چند نفر دور و بر اون هستند.خیلی ترسیده بودم.جلوتر رفتم..یکدفعه متوجه شدم اون کسی که روی زمین در خون خودش غوطه وره خود من هستم.اونجا بود که توی خوابم فریاد کشیدم و گفتم نه...خدای من این منم؟یعنی مردم؟.همه ترسم از این بود که الان وضعیت منی که مردم چطور میشه!!از شدت وحشت از خواب پریدم.خیس عرق شده بودم.یکدفعه یاد خواب اون استاد افتادم.همیشه دعای من این بوده که خداوندا مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده.ولی آیا اینگونه هست؟آیا هر کسی لیاقت شهادت در راه خدا را دارد؟یعنی من توی خوابم شهید شده بودم؟تعبیر این خواب من چیست؟هر کس هر تعبیری در مورد این خواب به ذهنش می رسه به من بگه.منتظر نظرات ارزشمندتان هستم.

 

شهادت