سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دستخط آشنا

از آنجایی که علاقه ام به "خر" این حیوان مظلوم شهره خاص و عام است هر کجا به سفر می روم تا "خر" می بینم به قصد ارادت نزدش می روم و بعد از چاق سلامتی و کمی گپ و گفت خربزه مشهدی که خریده ام را با او قسمت می کنم.

سال ها پیش وقتی هنوز کودک بودم و تجربه ای در "شناخت خر" نداشتم به قصد اینکه بر سر "خر" گول بمالم تا از او سواری بگیرم خربزه مشهدی را خوردم و پوست اش را برای "خری" که در اطراف ما در حال گرفتن حمام آفتاب بود و البته مظلومانه ما را نگاه می کرد بردم؛

"خر" بیچاره از فرط گرسنگی پوست خربزه ها را تا ته خورد و من به امید اینکه توانسته ام تا حدی رضایت اش را جلب کنم دستی بر سرش کشیدم و آمدم که سوار بر "خر" شوم تا چرخی در منطقه بزنم و ابهت ام را در رام کردنش به رخ خانواده و مردمی که آنجا نشسته بودند بکشم که چنان لگدی از "خر" خوردم که بعد از گذشت بیست سال هنوز جایش درد می کند!

بماند که چقدر خانواده و البته مردمی که آنجا بودند به من خندیدند و نیز "خر" با ابهت تمام پوزخندی زد که کلی درس و نکته در آن بود.

نکته: هیچ وقت از کنار یک "خر" به سادگی نگذرید و با پوست خربزه از کسی سواری نگیرید!

خاطره خرکی