پيام
+
*فيد قبل از خواب ما*...
دلم براي *دهه 60* تنگ شده است.براي *دوران کودکي ام*،دلم براي خودم تنگ شده است.دلم براي همه *سادگي هاي دنيا* تنگ شده است...براي قلم و دفتر ساده،لباس هاي ساده، مردم ساده،معلم ساده،مدرسه ساده...*يک هوا* حرف دارم براي گفتن اما در *زمان* گم شده اند *تک تک واژه هاي* ساده ام،کاش *زمان* ساده مي ماند براي حرفهاي ناگفته من.کاش...

*زهرا.م
91/6/26
*صبا*
البته دل من براي دهه 60 تنگ نشده بود! لايک براي جمله دوم به بعد بود :دي
سيد ابراهيم آل رضا
اشتباهي محض بود سپردن دل به دست باد!باران کجايي؟؟
سيد ابراهيم آل رضا
ممنونم سرکار خانم صبا :)
*صبا*
خواهش مي کنم :)
زهرا -شاپرک
دلم براي دهه 60 تنگ شده است
ساناز-23
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان پر از پولک
آن شاخساران پر از گيلاس
يادش بخير...دهه ي شصت منظورم نيستا...بچگيمونوميگم؛چقدر زود گذشت...مثل درس فارسي ؛درس علوم کاش ميشد زندگي را دوره کرد....
ساناز-23
آن روها رفتند
آن روزهاي جذبه و حيرت
آن روزهاي خواب و بيداري
آن روزها هر سايه رازي داشت
هر جعب? سربسته گنجي را نهان مي کرد
ساناز-23
آن روزها رفتند
آن روزهاي برفي خاموش
کز پشت شيشه ، در اتاق گرم،
هر دم به بيرون خيره مي گشتم
پاکيزه برف من، چون کرکي نرم
آرام مي باريد
بر نردبام کهنه ي چوبي
بر رشت? سست طناب رخت
بر گيسوان کاجهاي پير
و فکر مي کردم به فردا... آه
فردا ــ
حجم سفيد ِ ليز
ساناز-23
بقيشو يادم نيست...((:
سيد ابراهيم آل رضا
صبر کن زمانه بي رحم...بگذار هواي ساده ي ساده ي ساده ي شصت را استشمام کنم.بوي خانه بابابزرگ،سقف چندلي،دلم بوي کاه گل مي خواهد...واي خداي من دلم باران ساده ي شصت را مي خواهد که وقتي مي آمد حياطمان را پر مي کرد از مهر و محبت و برکت.