در همين نزديکي گفت گلي باشبنم:
از چه رو تو چونين شفافي ؟
پاک وعاري زهمه زنگاري ؟
گفت من همان سيل روانم
که زچشمي افتيد
من همان اب روانم
که زگوشه ي ديده ي يک رنگ زرخسار پريد
من عبور از گذر دل کردم .
من عبور از همه ي تاب وخم دل کردم .
توبياساي که از دل نرود لحظه ي ناب شکفتن دردل
شايد در دل يک دوست .....
دست مريزاد .