• وبلاگ : دستخط آشنا
  • يادداشت : حکايت حسام،غريبه پيام رسان
  • نظرات : 9 خصوصي ، 22 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عمادمرتضوي 

    سلام

    اينم شيوه خوبيه ناقلا اسم دکتر مخبر را آوردي تا حالا 22 نظر اومده زيرمطلبت! قبلي ها همه 4-5 نظر بودن ها !!

    من يه دانشجو هستم کارم افتاد به فرهنگي دکترمخبر رو ديدم داره با عجله ميره سمت ماشين وراننده اش هم منتظر ايستاده دم ماشين.نديده بودمش تا اونموقع.شنيده بودم خوش لباسه!

    ديدم لباسش ست هستش گفتم نکنه خودشه؟!

    آخه بقيه که ديدين چقدر شلخته هستن!!!

    امون نداد سلام کنم او گفت سلام عليکم و رحمةالله!

    گفتم کارتون دارم گفت عجله ايه يا ميشه فردا؟گفتم نه نميشه!

    گفتم الان ميگه يارو وقت نگرفتي وسط راه هم کارم داري عجله هم داري ؟!!

    اشاره داد به راننده که ماشين رو خاموش کن بيت الماله!بيشتر بهش علاقه پيدا کردم.بعد نشست لبه اون سيماني که گل توش ميکارن روبروي معاونت نامه ام رو با دقت خوند گفت من موافقم ولي نميشه بدون نظر زيرمجموعه ام من تصميم بگيرم! مي نويسم روش ببرش دفتر نظر بقيه رو مي گيرن و حل ميشه به اميدخدا وحل شد همچين معاوني خداوکيل ديدين تا حالا؟

    پاسخ

    سلام عماد جان...هدف ما اين نبود كه مشتري جمع كنيم...باور كن!به هر حال بهونه اي شد تا بياي به وبلاگم...اين دفعه آخرت نباشه.ناقلا!!!حتما باز بيا...مطالب ديگه رو هم بخون و نظرتم بده...ممنون.