سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دستخط آشنا

به نام خدا

دهم اردیبهشت سالروز ورود من به دنیای واقعی است.یک سال دیگر از سالهای عمر من ورق خورد و اکنون بیست و هشتمین بهار را تجربه می کنم.لحظات تلخ و شیرین زندگی ام را که مرور می کنم می بینم چه زود گذشت و من هنوز آن چیزی نشده ام که از خود انتظارش را داشتم.سرنوشت، زندگی مرا دستخوش تغییرات خود کرده است.این سرنوشت است که اکثر مواقع خط مشیی که ما برای زندگی خود تعیین می کنیم را تغییر می دهد و به نوعی برای زندگی ما تصمیم گیری می کند.نوشتن برای خود سخت است یا شاید هم من نمی توانم برای خود بنویسم،همیشه برای دیگران نوشته ام،غم و دردهای دیگران را با تمام وجود احساس و با آن حس عجیبی که خداوند عنایت کرده است قلم را از جوهر احساس سرشار و بر روی کاغذ دل ثبت نموده ام،تا چه حد این نوشته ها و یا بهتر بگویم دردنوشته ها تأثیر دارد خدا می داند.

دیروز و امروز و فردا هر چه باشد می گذرد و تنها چیزی که از همه ما به یادگار می ماند قطعاً خوبی هایی است که در زمان حیات از خود برای دوستانمان به جای گذاشته ایم.این دوستان ما هستند که بعد از ما نقش زنده نگه داشتن یاد ما را بازی می کنند و همواره به بیان خاطرات خوب زندگی ما می پردازند، پس بیائید به گونه ای زندگی کنیم که دوستانمان بعد از مرگ ما از خوبی ها و صفات نیک ما یاد کنند.

با توجه به اینکه تاریخ تولد اینجانب توسط سیستم تولد به همه دوستان مجازی ام  اطلاع رسانی شده است و دوستان خوب و مهربانم با ارسال پیام های مختلف سالروز تولدم را تبریک گفته اند، وظیفه خود می دانم از لطف بیکران همراهان گرانمایه ام که همواره با نظرات فاخرشان حقیر را بهره مند نموده اند تشکر نمایم.بدون شک حضور عزیزان مجازی و واقعی در وبلاگم بهانه ای است برای ماندن و نوشتن که اگر اینگونه نبود مرا مجالی برای ماندن هم نبود.

 


سلام...

امروز تصمیمی جدی برای زندگی ام گرفتم.موضوع از جایی شروع شد که از سر محبت به هم نوعم که انسان باشد مورد بی احترامی قرار می گرفتم.همیشه دوستی با همه انسانها سرلوحه زندگی من بوده و هست ،از مهر و محبت به هم نوعم لذت می برم می خواهد از  ضعیف ترین قشر جامعه باشد و یا در زمره دوستانی که در جایگاه های حساس تر و دارای روابط اجتماعی قوی تر هستند باشد.مهم این نیست که من چه کسی هستم! بلکه مهم این است که دوستان،اطرافیان و انسانهای جامعه واقعی و مجازی چگونه  مرا می بینند.یعنی خوب بودن من در گرو دید دوستان من در فضای جامعه است.

خیلی وقتها نیاز به توضیحات اضافه نیست .به عقیده من می شود  در این فضای مجازی شخصیت انسانها را با توجه به  مطالبی که در وبلاگشان  می گذارند و یا می نویسند تا حدودی شناخت. مقدمه ای بیان نمودم برای اینکه بگویم  گاهی اوقات لازم است برای برخی افراد محیط اطراف خود محدوده ای تعیین کنیم تا شاید به خود اجازه ندهند به شخصیت و حس انسان دوستی مخاطب خود ،خواه واقعی و خواه مجازی باشد تعرض کنند و او رو مورد شماتت قرار دهند. امروز لوگوی خط قرمز رو به جای لوگوی حسام غریبه پیامرسان انتخاب کردم.از دوستان خوبی که همیشه همراهم بودند تشکر می کنم ، مهر و محبتی که دوستان واقعی  نسبت به من دارند قابل جبران نیست .امیدوارم همواره در راستای عمل به دین مبین اسلام قدم برداریم و نه اینکه فقط ادعای مسلمانی داشته باشیم.

دوستی در آموزه هایی  دینی ما  در بالاترین جایگاه قرار دارد و پیامبر اکرم(ص) در باب دوستی اینگونه فرموده اند : امّت من تا هنگامى که یکدیگر را دوست بدارند، به یکدیگر هدیه دهند و امانتدارى کنند، در خیر و خوبى خواهند بود.( عیون اخبار الرضا، ج1، ص32، ح25) یاحق

   

 


 

سلامی به تازگی و طراوت و زیبایی بهار 

امروز تقویم روی میزم را به نظاره نشستم و برگ برگ لحظه های تلخ و شیرین زندگی ام را ورق زدم.انگار همین دیروز بود لحظات تحویل سال 90 و شیرینی های به خصوص آن روز و آن ساعات.انگار همین دیشب بود که برای خرید ماهی قرمز ساعت ها آکواریوم شیشه ای فروشنده های بازار را نگاه میکردم تا ماهی قرمز مورد علاقه ام را پیدا کنم.همین دیروز بود دستان پر مهر مادربزرگم را در میان دستانم احساس می کردم،چشمانم را بستم وقتی گشودم دیگر دستی در دستم نبود.یک ماه از سال نگذشته بود که خانواده ما را تنها گذاشت و دیار باقی را برای سفر انتخاب کرد،روزگار روح و جسم و جان مرا آزرده است و تلخی فراقش هنوز قلب پراحساسم را  آزار می دهد اما با ذکر الا بذکرلله تطمئن القلوب آرامش می گیرم.

سال 90 سالی بود که همواره حقم پایمال شد،سالی بود که در کلیه امور سکوت را سرلوحه قرار دادم و صبر و بردباری پیشه کردم.دوستانی داشتم که واقعیت دوستی، مهر و محبت را با تمام وجود در آنها احساس می کردم و بود و نبودشان به من دلگرمی می داد.در دنیای واقعی ام هم اندک دوستانی داشتم که وجودشان مایه آزردن خاطرم بود اما آنها را تحمل کردم،گاهی اوقات هم درد نوشته هایم را با دوستان مجازی ام به اشتراک می گذاشتم و آنها با من همدرد می شدند که اگر نظرات فاخرشان نبودحضور من در وبلاگم معنی نداشت.امروز 28 اسفند است و من یکسال و یکماه و بیست و یکروز را با شما دوستان مجازی سپری نمودم و همواره از وجود ارزشمندتان بهره مند شدم.

برای انتهای سال 90 زیاد نوشته بودم اما به خاطر اینکه همه دوستان بتوانند بخوانند مجبور شدم مطلب را خلاصه نمایم تا وقتی از کسی ضایع نگردد.پیشاپیش سال 1391 را به همه دوستان واقعی و مجازی ام تبریک می گویم،امیدوارم سال جدید سالی سرشار از خیر،برکت و رحمت همراه با سعادت و سربلندی برای همه دوستان باشد و بهترین و شادترین لحظات را در کنار خانواده سپری نمائید.در آخر شعر بسیار زیبا از مجموعه ابر و کوچه استاد فریدون مشیری به همه دوستان تقدیم می کنم ، امید است مفید واقع شود.

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک/ شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک/ آسمان آبی و ابر سپید/ برگهای سبز بید/  عطر نرگس، رقص باد/  نغمه شوق پرستوهای شاد/ خلوت گرم کبوترهای مست/ نرم نرمک می رسد اینک بهار/خوش به حال روزگار/ خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها/خوش به‌حالِ دانه‌ها وسبزه‌ها/خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز/خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به ناز/خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب/خوش به‌حالِ آفتاب/ای دلِ من گرچه در این روزگار/جامه رنگین نمی‌پوشی به کام/باده رنگین نمی‌بینی به‌ جام/نُقل و سبزه در میان سفره نیست/جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست/ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم/ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب/ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار/گر نکوبی شیشه غم را به سنگ/هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ


سلام...

گاهی اوقات سکوت لازمه و باعث میشه کلی از سر و صداها بخوابه.هر موقع عصبانی و یا ناراحت هستید سعی کنید آروم باشید چون با آرامش همه چیز حالت عادی خودش رو ادامه میده اما اگر عکس این کار رو انجام بدیم ممکنه نتیجه عکسی رو هم ببینیم به قول امروزی ها کار بیخ پیدا میکنه.توی این هفته های اخیر خیلی وقت گذاشتم واسه اتاق فکر و رادیو پیامرسان فکر می کردم استقبال خیلی بیشتر از این باشه چون کار،کار نویی بود و توی دنیای مجازی اصلاً همچنین چیزی وجود نداشت.البته ایده رادیو رو دوست عزیزم ذره بین زنده دادند و من استارت اون رو زدم،به هر حال برخی دوستان دلگرمی دادند،کمک کردند،نظر دادند و من به عشق همون دوستان فعالیت کردم و می کنم.برخی دوستان عزیزم هم در خصوص اتاق فکر اشراف کامل داشتند و علیرغم اینکه به من گفتند انرژی خودت رو هدر میدی من توجهی نکردم و هم انرژی خودم رو هدر دادم و از طرفی هم چون کمتر حمایت شدم دلسرد و نهایتاً منجر به این شد که اتاق فکر رو حذف کردم.الان چند روزه که حسابی قلمم رو گذاشتم زمین!به عبارت دیگه قلمم رو گم کردم،بابا یه قلم بدید دستم.کمی دلگرمی بدید شاید بتونم بنویسم.یا حق



سلام...

وقتی می بینم تا چه حد با نسل همین آدمای امروز تفاوت دیدگاه دارم...

وقتی می بینم تلاشم برای دوستان مجازی فایده ای نداره...

وقتی تمام وقتم رو صرف نوشتن می کنم و نتیجه ای نمی بینم...

وقتی می یام و می بینم دوستان توی پیامرسان سرشون به فیدهای عاشقانه بدون عشق گرمه...

وقتی می بینم وقت داره تلف می شه و زمان داره میگذره و هیچ کاری نکردیم...

وقتی کسی دوست نداره فکر کنه...

اصلاً بر خودم نمی لرزم!

فقط به خودم می گم قلمتو بزار زمین،استودیوی رادیوی مجازی ات رو بزار یه گوشه ای خاک بخوره،عین وجودت که سالهاست داره خاک می خوره.فکرتم نگه دار واسه خودت،اما از یه چیز واسه همه می ترسم اونم اینه که عاشق باشیم و ندونیم عشق یعنی چی!

این مطلب بازنشر مطلب مدیر محترم پارسی بلاگ می باشد.برای درک بهتر موضوع کلیک فرمائید.



سلام...

دیروز بالاخره رؤیا تحت عمل جراحی قرار گرفت.باور کنید در سخت ترین شرایط روحی قرار دارم و نمی دونم چی باید بنویسم.همین که الان میدونم ما آدما چقدر با هم فاصله داریم منو عذاب میده.این که میبینم هر گوشه ای از این کره خاکی کسی هست و مشکلی داره و هم نوعش اونو داره میبینه و هیچ کمکی بهش نمیکنه ناراحت میشم.چرا ما آدمها انقدر قصی القلب شدیم؟چرا انقدر بی تفاوتیم نسبت به مسائل بزرگ؟یه روز ممکنه این مشکلات دامنگیر خودمون بشه،فقط به خوبی و خوشیتون فکر نکنید به الانتون فکر نکنید.سلامتی همیشه پا به پای آدم نمیاد.

میدونم واسه خیلی ها سخته دیدن این مطلب و این تصاویر و مطمئنم دلتون هم میشکنه.مطلبی که در پائین نوشتم در روزنامه فرهنگ جنوب هم به چاپ رسید.تو رو خدا یک بار دیگه با تأمل بخونیدش.هر کس دلش شکست نظر بزاره،نه واسه نوشته من واسه دل رؤیا!

اولین قدم برای تحقق رویای دختر شوشتری +تصاویر


 

سلام همراهان مجازی  ...

انشایم را  اینگونه شروع می کردم،با نام و یاد خدا قلم در دست می گیرم و انشایم را آغاز می کنم،اما در حال حاضر نه قلمی دارم که با آن بنویسم و نه کاغذی که احساسم را با جوهر قلم بر روی آن درج نمایم،از صفحه کلید برای نوشتن و از مانیتور برای دیدن نوشته هایم استفاده میکنم و هیچ احساس خوبی ندارم.یادش بخیر دوران کودکی من که سرشار از خاطره ها و تجربه اندوزی های مختلف بود.هنوز یادم نرفته است دهه های فجر شکوهمند انقلاب اسلامی ایران که هر کدامشان را با کوله باری از خاطرات شیرین سپری نمودم.از بدو کودکی و آغاز فصل آموزش در عرصه های فرهنگی و هنری مدارس فعالیت می کردم.از خواندن قرآن سر صف مدرسه گرفته تا مناجات و دعاهای بعد از قرآن.کودکی من با اینگونه فعالیت ها عجین شده بود.کاش آن موقع هم دنیایی مجازی وجود داشت.البته خوبی ها و خوشی های  دنیای واقعی در این دنیای مجازی قابل توصیف نیست.

هنوز زمزمه الله الله تو پناهی بر ضعیفان گروه سرودی که برای آن تکخوانی می کردم در گوشم طنین انداز است.هنوز یادم هست تئاترهایی را که در مدرسه بازی می کردیم.گاهی اوقات دلم برای آن موقع تنگ می شود،برای سادگی آن زمان برای پاک بودن طینت مردم،سادگی رفتارشان و شیوایی گفتارشان،برای دوران کودکی ام که مثل باد گذشت و الان غبطه یک ساعت و یک روزش رو می خورم. باید بگویم که این پیشرفت علم و صنعت و تکنولوژی ما را به یک زندگی صنعتی دچار کرد و نتیجه اش این است که می بینید.

در این دنیای مجازی که اکثر ما به اشتباه اون رو به دنیای واقعی خودمون تبدیل کردیم هیچکس کسی رو نمی شناسه البته اگه بشناسه شناختی که به وجود میاد مجازیه.به نظر من از نوشته های هر شخص میشه شخصیت یک نفر را شناخت،فکر نمی کنم کار سختی باشه.دوست دارم از همین جا بگم تا همه دوستان خوبم بدونند من از هیچ کسی گله مند نیستم و هیچ کینه و دشمنی هم تا به حال تجربه نکرده ام،البته به جز کینه و دشمنی با دشمنان اسلام و مسلمین.اومدم تا بنویسم، توی پارسی بلاگ نشد میرم بلاگفا،اونجا هم نشد میرم یه وبلاگ دیگه و اگه توی دنیای مجازی جایی واسم پیدا نشد دنیای واقعی هست.البته من هر چی توی دنیای واقعی خودم دارم میارم توی دنیای مجازی.می خوام اینو بگم قبل از انجام هر کاری و یا گفتن هر کلامی بهتره در موردش فکر کنید،توی ذهنتون اون مسئله رو تحلیل کنید.برای پاسخ دادن به یک سوال و یا یک شبهه هیچ وقت عجله نکنید.

یه بنده ای از بنده های زمینی خدا منو ناراحت کرده می خوام به اون یه نفر بگم کار درستی انجام ندادید.من با اون یه نفرم!