سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در گوشه ای از خیابان پر ترددی نشسته بود...موهای ژولیده ای داشت ،گدایی نمی کرد... دیوانه هم نبود.شاید خود را به دیوانگی زده بود.من اینطور احساس کردم.همه خیلی بی تفاوت از کنارش می گذشتند.به ناگاه در چشمانم خیره شد...در عمق نگاهش عشق نافرجامی موج می زد،چون همیشه همه احساس و عواطف مردم را درک می کنم و می بینم و بی تفاوت از کنار هیچ چیز نمی گذرم نتوانستم بیشتر در چشمانش نگاه کنم،درد و غمش را با تمام وجود احساس کردم،کنارش ایستادم،سلام کردم..جواب داد.گفت نماز خواندم..من هم گفتم قبول باشد.گقت مرا تا خیابان طالقانی می رسانی؟گفتم به روی چشم.

شاید روزی هم برسد کسی بی تفاوت از کنار ما بگذرد!

 


 

یک سلام خاص به همه دوستان والبته آخرین سلام در ماه مبارک رمضان.امیدوارم همه از برکات و معنویات این ماه عزیز استفاده کرده باشیم.کم کم خودمون را آماده می کنیم برای وداع با ماه مبارک رمضان...

وقتی ماه رمضان شروع میشه بغض سنگینی گلوم رو می گیره..البته این بغض از خوشحالیه و باید بگم توفیقی هست که خدا امسال به من و همه کسانی که عمرشان به دنیا باقی بوده است عطا فرموده.از طرفی هم وقتی به آخر این ماه عزیز می رسیم باز بغض عجیبی بر گلویم می شینه...اینبار بغض،بغض خوشحالی نیست،بلکه بغض وداعه،خداحافظیه....خداحافظی با ماهی که در آن سعی کردیم کمتر گناه کنیم ویا اصلاً گناه نکنیم.

خداحافظی که ممکن آخرین خداحافظی ما در این دنیا رقم بخوره.ممکنه سال آینده توفیق نداشته باشیم فضائل این ماه را درک کنیم و توی عالم دیگه ای باشیم.

بغض سومم هنگام خواندن نماز عید فطر یکی از زیباترین اعیاد مسلمین هستش...این بغضم از خوشحالیه.خوشحالم مردم کشورم را می بینم همه یکپارچه و یکصدا و منظم و با لباسهایی آراسته و خوشبو دستهاشون رو به سمت ذات کبریایی بلند می کنند و این ندای الهی را سر می دهند:

اللّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمةِ وَ أهْلَ الجُودِ وَالجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ العَفْو وَالرَّحْمَةِ وَ أَهْلَ التَقّوى وَالمَغْفِرَة، أَسْئَلُکَ بَحَقِّ هذَا الْیوَمِ الّذی جَعَلْتَهُ لِلمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمّدٍ صَلّى اللهُ عَلیْه وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاَ وَ کِرامتاً وَ مَزیداً، أَن تُصَلّی عَلى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلنی فی کُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ أَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آل مُحَمَّدٍ، صَلَواتُکَ عَلَیُهِ وَ عَلَیْهِمْ، اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِکَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصوُنَ (الصّالِحُونَ ) .

دراین لحظات خاص ما را از دعای خیر خود فراموش نکنید.

  عید سعید فطر بر همه مسلمین جهان فرخنده باد.

 

 


سلام

به واسطه اینکه امروز جمعه هست و امروز فرصت مناسبی پیدا کردم تا وبلاگم را به روز کنم،درد دلی با مولایم صاحب العصر و زمان را نوشته ام..امیدوارم که مفید واقع شود و حداقل کاری که از دستم برمی آید برای مولام کرده باشم.از نظرات همه خوانندگان وبلاگم تشکر می کنم.از دوستان عزیزم در مجله پارسی نامه که دل نوشته قبلی من را در پارسی نامه لینک کردندهم تشکر می کنم.لطفاً زیر متن قبلی نظر بگذارید

 

باز هم جمعه ای دیگر از زندگی ما رقم می خورد...هفته ای دیگر از عمر ما می گذرد و هفته ای بر هفته های انتظار ما اضافه می شود...

آقای من چگونه می توان هفته ای را بی تو گذراند...

مولای من... زبانم قاصر است از توصیف زیبای وجود شما ...نمی دانم چه کلماتی و چه جملاتی در وصف حضور و وجود شما بیان کنم...

گاهی اوقات آنقدر دلم می گیرد که که گویی همه غم دنیا مرا احاطه کرده است....این جمله را تکرار می کنم...الا بذکر الله تطمئن القلوب....و ذکر حضرت باریتعالی بر لبانم جاری می شود...آرام می شوم...ولی دوست دارم در کنار شما باشم...

مولای من......

 بیا تا به جهانی آرامش بخشی

بیا که دل فقرا را شاد کنی

بیا که دست دردمندان را به گرمی بفشاری

بیا  که ظلم و جور را ریشه کن کنی

بیا که ما را از عطر حضورت سرمست کنی

بیا که خزان دل ما را بهاری کنی

بیا که به انتظار همه دل شکستگانت پایان دهی...

بیا که به زندگی ما امید دوباره برای زیستن بدهی..

بیا که انتقام خون های به ناحق ریخته شده را بگیری

بیا آقای من...بیا مولای من

کاش عمرم به این دنیای فانی باقی باشد و حضور زیبای شما را درک کنم...

کاش روزی که می آیی باشم و شما را فریاد بزنم

کاش میشد الان شما را فریاد بزنم

کاش می شد...

برای  دیدن تو غم و انتظار می کشم

 برای رسیدن تو درد فراق می کشم

دلی که در آن از مهر تو سرشار است

فدای عشق می کنم و تا فرات می کشم

به شستشوی وجودم در فرات مشغولم

به یاد تو از عمق وجودم آه می کشم

آه می کشم....آه می کشم...آه می کشم