درود
دردآور بود...
دعاکنيد دراين رنج بي حساب...
التماس نور
سلام خوبي آقا حسام
به وبلاگ منم سر بزن سيد لينك كنيد بد نيست جاي دوري نميره همينطور كه من اين كارو كردم
موفق باشيد
روزي مردي به سفر مي رود و به محض ورود به اتاق هتل متوجه مي شود که هتل به کامپيوتر مجهز است. تصميم مي گيرد به همسرش ايميل بزند.نامه را مي نويسد اما در تايپ آدرس دچار اشتباه مي شودو بدون اينکه متوجه شود نامه را مي فرستد. در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي زني که تازه از مراسم خاکسپاري همسرش به خانه بازگشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا آشنايان داشته باشد به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند.
اما پس از خواندن نخستين نامه غش مي کند و بر زمين مي افتد.پسر او با عجله به سراغ مادرش مي رود و مادرش رانقش بر زمين مي بيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:
گيرنده : همسر عزيزم
موضوع : من رسيدم
مي دونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي راستش آنها اينجا کامپيوتر دارند و هرکس به اينجا مياد مي تونه براي عزيزانش نامه بفرسته.من هم همين الان رسيدم و همه چيز راچک کردم. همه چيز براي ورود تو رو به راهه. فردا مي بينمت.اميدوارم سفر تو هم مانند سفر من بي خطر باشه.واي چقدر اينجا گرمه!!!!
سيد جان...
خيلي متاثر شدم...
هشت سال هراسِ مرگ توانِ فرو ريختن بر کلبه يِ تصميمِ شهادت را نداشت...
هشت سال قصه يِ خودخواهيه يِ نفس، در اسارتِ عاشقانه ها يِ ايثار بود...
هشت سال خارج از سيطره يِ عقل، آنجا که جمجمه يِ بسته يِ ذهن قدرتِ تفسير نداشت، فهميده اي 13 ساله، پاي تخته سياه استکبار،بر فلسفه يِ نا فهمِ غرب خطِ بطلان کشيد...
....
چقدر پاسخگويِ رشادتِ آنان هستيم؟
فقط با يک بيلبورد؟ يک عکس رو در و ديوار؟اسم کوچه و محله؟....
چه بزرگند و عزيزند مردان راه خدا ...
با درود برهمه شان
هفته دفاع مقدٌس مبارک